در روز باراني ، چتر نشانه فداكاري است ...... چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند تا گل بگير دستت،يكي دست راست،يكي دست چپ 2 اگه گفتي امروز چه روزيه؟ دايا! چگونه زيستن را به من بياموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت جامعه مثل آب نمك است شنا كردن در آن بد نيست اما بلعش وحشتناك است اگه آفتاب ميسوزونه بي خيال آخه تو سايه بوني زنده باد آن كس كه گاهي يادي از ما ميكند / از خجالت ما غريبان را غرق دريا ميكند زندگي چيدن سيبي است كه بايد چيد و رفت / زندگي تكرار پائيز است بايد ديد و رفت . . . 
پس چتري باش براي آنكه دوستش داري ، در روزهاي باراني اش
تماشاي تو زيباست اگر بگذارند
به من عاشق مسكين به حقارت منگر
دل ما وسعت درياست اگر بگذارند
ولي من گل وسطي رو دوست دارم!
.
.
بگو ديگه؟؟
.
.
زياد فكر نكن!!!
امروز همون روزيه كه دلم برات تنگ شده
دو تراژدي دردناك در زندگي وجود دارد : يكي اينكه در عشقت ناكام شوي و ديگر اينكه به وصال عشقت برسي
چه فكر كني مي تواني و چه فكر كني نمي تواني ، درست فكر ميكني
اگر مردم را به حال خود گذاشتي تو را به حال خود خواهند گذاشت
در نمك بايد چيز غيب و مقدسي وجود داشته باشد چيزي كه هم در اشك و هم در درياست
من هرگز نمي نالم...قرنها ناليدن بس است...ميخواهم فرياد بزنم...!اگر نتوانستم سكوت ميكنم
هر چيزي كه تو را نكشد مطمئناً قوي ترت ميكند
اين جهان پر از صداي پاي مردمي است كه همان طور كه تو را مي بوسند طناب دار تو را مي بافند
آنكه مي گريد يك درد دارد و آنكه مي خندد هزار و يك درد
گذشت زندگي يك چيز را بارها ثابت مي كند و آن اين است كه گاهي احمق ها درست ميگويند
هر انسان بيشتر از آنكه از دشمنان خود ضربه ببيند از دوستان نادان خود ميبيند
چرا هميشه بدنبال اين هستيم كه بدانيم چرا گل خار دارد؟ بياييد گاهي بدنبال آن باشيم كه بدانيم چرا خار گل دارد؟
اگه آدم ها وفا ندارند بي خيال آخه تو مهربوني
اگه من واست ميميرم بي خيال ، آخه تو لايق تر از اوني كه ميدوني . . .
در مكتب ما بي وفائي كار نيست / شمع اگر عاشق نباشد تا سحر بيدار نيست . . .
شونه هام وقف سرت وقف تموم گريه هات / چشم من وقف نگات ، وقف تموم خنده هات
گوش من وقف صدات ، وقف تموم قصه هات / دل من وقف وفات ، وقف تموم غصه هات
عمر من هديه به تو ، وقف تمام لحظه هات . . .
تو ساعت باش و من فقط يه ثانيه
تا در هر دقيقه 60 بار دورت بگردم . . .
با اينكه از تنهائي ميترسم ، اما دوست دارم تو قلب تو تنهاي تنها باشم
اگر مي توانستم مجازاتت كنم از تو مي خواستم به اندازه اي كه تو را دوست دارم مرا دوست داشته باشي
وقتي از مادر متولد شدم..صدايي در گوشم طنين انداخت كه بعد از اين با تو خواهم بود. به او گفتم تو كيستي؟ گفت :غم! فكر كردم غم عروسكي خواهد بود كه من بعدها با اون بازي خواهم كرد. ولي بعدها فهميدم!! كه من عروسكي هستم در دستان غم
براي شكستن من يه اخم كافيه... نيازي به فريادت نيست، واسه اشك ريختنم سكوت تو كافيه... نيازي به قهر نيست، براي مردنم حرف رفتنت كافيه... نيازي به انجامش نيست!
يه قفل خريدم زدم به قلبم ميدوني چرا؟
چون گنج بزرگي توش دارم،اون گنج
همين الان داره اس ام اس من رو ميخونه
هيچ كس اشكي براي ما نريخت هر كه با ما بود از ما مي گريخت چند روزي هست حالم ديدنيست حال من از اين و آن پرسيدنيست گاه بر روي زمين زل مي زنم گاه بر حافظ تفاءل مي زنم حافظ ديوانه فالم را گرفت يك غزل آمد كه حالم را گرفت: ما زياران چشم ياري داشتيم خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم
زندگي دفتري از خاطرهاست ... يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك ... يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست ،چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد... ما همه همسفريم.
در كنار ساحلت من قايقي شكسته ام... تو همان ساحل عشقي كه بهت دل بسته ام...
پروانه به دور شمع گشت و پرش سوخت... من به دور تو گشتم جگرم سوخت...
آنقدر زير لبم نام تورا زمزمه كردم... كه لبم سوخت ولي نام تورا توبه نكردم...
غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد !
دلا ديشب چه مي كردي تو در كوي حبيب من؟
الهي خون شوي اي دل تو هم گشتي رقيب من!
امروز بهترين ساعتم رو شكستم... چون لحظه هاي بي تو بودن را به رُخم مي كشيد.
من از ساعت متنفرم، كه جاي خالي تو را به رخ دلتنگي هايم مي كشد!
از بچگي بهم ياد دادند كه هر ساعت 60 دقيقه است و هر دقيقه 60 ثانيه...
ولي كسي نگفت كه هر ثانيه بدون تو 100 ساله.
تق، تق، تق، كيه؟من گداي دوره گردم... اومدم دورت بگردم.
اي نگاهت رونق فرداي من ، در تو معنا مي شود دنياي من
اي كلامت بهترين اثبات عشق ، با تو ماندن آرزوي روياي من
خيال مي كردي قلب من تاب شكستن نداره منتظري بازم دلم پيش دلت كم بياره مرام من تو عاشقي يكدلي و صداقته وقتي ميگم نوكرتم اين آخر رفاقته
حال ما ميپرسد و از مهرباني هاي خود / اين دل رنجور ما را عطر گل ها ميكند . . .
گويند سلام طلائي ترين كليد براي صعود به تالار آشنائي هاست
پي صميمي ترين سلام تقديم تو باد . . .
شايد نشود به گذشته بازگشت و يك آغاز زيبا ساخت ، ولي ميشود هم اكنون
آغاز كرد و يك پايان زيبا ساخت
شلوار چهار سالگيت رو بپوش ! ببين چقدر تنگ شده برات
اندازه همون دلم تنگ شده برات !
عصري است غروب آسمان دلگير است ، افسوس براي دل سپردن دير است
هر بار بهانه اي گرفتيم و گذشت ، عيب از من و توست ، عشق بي تقسير است
هر دو بالم را شكستي باورم را پس بده / مانده خالي خالي هستي ام را پس بده
دفتر شهر را پر پر كن اما خوب من / اشك هاي بيت بيت دفترم را پس بده
نظرات شما عزیزان:
